کیارش جانکیارش جان، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 1 روز سن داره
ریحانهریحانه، تا این لحظه: 7 سال و 6 ماه و 13 روز سن داره

کیارش و ریحانه عشقهای من

یه یادداشت برا ی کیارش

دیشب نم یدونم چرا یهویی یاد معلم های دبستانم افتادم اما به غیر از سه تا اسم اون دو تای دیگه یادم نمی اومد گفتم مامانت با این حافظه ضعیف تو هم بزرگ بشی اسم مربی های مهدت رو یادش میره برا یهمین گفتم اینجا یه یادداشت کوچیک برات بنویسم تا بزرگ شدی بخونی اولین روزی که رفتی مهد کودک 26 فروردین 1392 بود مهد کودک شقایق ،،،‌اونموقع  مربی تون مریم جون بود و سارا مریم بعد از یکی دو ماه که با خانم شقاقی مدیر مهد مشکل داشت رفت از اونجا و موند سارا و مستانه جون هم اومد کمکش تو مستانه رو خیلی دوست داشتی اونم تو رو خیلی دوست داشت البته سارا هم چون بچه بی ازاری بودی دوستت داشت این بین مستانه رفت کلاس نوپا و هنگامه جون اومد کمکش بع...
22 دی 1393

پسرک شیرین زبون من

بالاخره پسرک بعد از دو سال و اندی که از خدا عمر گرفت داره کم کم شروع می کنه به حرف زدن   با اینکه خودمختار بغیر از بده و اب (گل و ایلیش‌ و منه ) این سه تا ترکی بودن و چند تا کلمه دیگه چیزی نمیگه ولی هر کلمه ای رو تکرار کنیم در جا میگه ولی دیگه تا تکرار بعدی ما اون کلمه محو میشه تازه گی ها هم دو سه تا جمله دو کلمه ای میگی مثل بابا اینجاست و مامان بده و ... ولی باز هم جای کار داری شدید هنوز هم سر یه چیزهایی با ایما و اشاره حرف می زنی مثل وقتی غذا م یخوایی میگی عام و یه متر دهنتو باز می کنی تا غذا بدیم بخوری روز به روز لجوج تر و شیطون تر میشی البته میگن تو این سن عادیه عاشق نقاشی هستی تا از مهد می رسیم خونه شورع میک...
15 دی 1393
1